دسته بندی

چه داستانی  و البته چه داستانی !!!

چه داستانی و البته چه داستانی !!!

می آورد .زنگ  انتظار خریدن و خواندن مجله ، یعنی مجله خوانی من آخر ماه شروع می شود ، هر روز به دکه روزنامه فروش سر می زنم و خبرش را می گیرم گاهی هم دو بار در یک روز ، به خاطر این بی تابی کٌلی به خودم می خندم ، من تمام ماه را مطالعه می کنم چون شغل من با مطالعه پیوند ناگسستنی دارد وبا این حال بی تابی برای خواندن داستان ها و روایت ها ی مجله داستان قلب مرا می آورد توی دهانم . پولش را داده و نداده شروع به خواندن می کنم تا محل کارم یکی دوتا از حکایت هایش را می خوانم .اولین باری که با این مجله آشنا شدم تصور نمی کردم که شاید روزی برسد که یک مجله را جدی بگیرم . راستش را بخواهید یک کتابچه کوچک تقریباْ خوش قول از نظر چاپ منظم  و از نظر مرام و شخصیت ، که توی این چند سال تغییر نکرده و بد عهدی روزگار ؛ روزگارش را پریشان نکرده ، در کشور ما نوبر است . 

گاهی اوقات فکر می کنم چه خوب میشد همه آنهایی که کتاب نمی خوانند حداقل این مجله را بخوانند . من اطمینان دارم که با هر نوع سلیقه ای سازگار است.جوان باشی یا میانسال وکهنسال فرقی نمی کند حس نوستالژیک در داستانهای آن موج میزند. روایت هایش آرامت میکند و احساس تنهایی را از آدم دور می کند .