ورود
وضعیت : ناموجود
افزودن به سبد خرید
توضیحات اثری است از حمیدرضا شاه آبادی به چاپ انتشارات افق. داستانی که از ورود چندین نسخه کاغذی قدیمی به خانه یک هنرمند آغاز می شود، دستخط و نوشته هایی که پای پسر نوجوان روایت کننده ماجرا را به محله ای قدیمی و خانه ای مربوط به سال های دور گذشته باز می کند، خانه ای با دیوارهایی بلند، دیوارهایی که اجساد بسیاری را در خود جای داده و یک قبرستان عمودی را به وجود آورده اند. مرور خاطرات رضاقلی میرزا ،کتاب دار مدرسه دارالفنون، پای مجید را به دنیای مردگان باز می کند، دنیایی که بیش از یک قرن پیش رضاقلی را درگیر خود کرده بود. گزیده ای از کتاب همیشه سیاه بود. چه در روز و چه در شب. دیواره های خاکستری دور حوض حجم براق و سیاهی مانند عقیق را در میان گرفته بودند. غروب ها وقتی بساط آفتاب از روی حوض جمع می شد بوی تعفن آب حوض در تمام عمارت پهن می شد. می گفتند سال هاست که آب این حوض عوض نشده. تابستان ها آب با تابش خورشید بخار می شد و زمستان و پاییز با بارش برف و باران دوباره پر می شد. نویان خان هیچ وقت اجازه ی عوض کردن آب را نمی داد از بس که درباره ی آن حوض حرف های مختلف بر سر زبان ها بود گویا می ترسید با عوض کردن آب حوض رازهای بسیاری برملا شوند. نظرات کاربران