ورود
وضعیت : ناموجود
افزودن به سبد خرید
استیو تولتز در مصاحبهای در مورد خودش و کتاب اینطور گفته که: آرزوی من نویسنده شدن نبود، ولی همیشه مینوشتم. زمان بچگی و نوجوانی شعر و داستان کوتاه می نوشتم و رمان هایی را آغاز می کردم که بعد از دو و نیم فصل، علاقه ام را برای به پایان رساندن شان از دست می دادم. بعد از دانشگاه دوباره به نوشتن رو آوردم. درآمدم خیلی کم بود و فقط می خواستم با شرکت در مسابقات داستان نویسی و فیلمنامه نویسی پولی دست و پا کنم تا بتوانم زندگی ام را بگذرانم که البته هیچ فایدهای نداشت. زمانی که دائم شغل عوض میکردم یا بهتر بگویم، از نردبان ترقی هر کدام از مشاغل پایینتر می رفتم، برایم روشن شد هیچ کاری جز نویسندگی بلد نیستم. نوشتن یک رمان تنها قدم منطقی ای بود که می توانستم بردارم. فکر میکردم یک سال طول میکشد ولی پنج سال طول کشید. موضوع کتاب جز از کل کتاب با دو شخصیت اصلی، پدر و پسری به نام مارتین و جسپر دین، قصه را روایت میکنند. این دو نفر شخصیتهای اصلی این داستان هستند که اتفاقات حول محور آنها اتفاق میافتد. قصه از زبان جسپر دین روایت میشود که در حال روایت قصه زندگى خود در زندان است. بخش اول کتاب تعریف تمام داستان زندگى مارتین، ازدواجش، به دنیا آمدن جسپر، خروج از استرالیا و بازگشت به آن از دریچه نگاه جسپر (بر طبق آنچه از پدرش و دیگران شنیده یا در دفتر خاطراتش خوانده) مىشود. جسپر نهایتاً هویت خود را برای پلیس فاش میکند و آزاد میشود. پلیسها او را به انباری میبرند که اموال مارتین در آن نگهداری میشود. جاسپر میداند اینها مشتی خرت و پرت بیشتر نیست ولی در آن میان به دفتر خاطرات پدر برمیخورد. او داستان کتاب جز از کل را بر اساس همین یادداشتها برای ما و پلیس تعریف کرده است. برخی از نقاشیهای دورهی بارداری مادر نیز در میان آنهاست و احساس میکند چهرهی داخل نقاشیها را پیشتر جایی دیده است. او قسم میخورد که هرگز پا جای پای پدرش نگذارد، زیرا مادرش نیز بخشی از وجود اوست. با کمک آنوک که اکنون ثروتمندترین زن استرالیاست، راهی سفر اروپا میشود تا به گذشته مادرش پی ببرد.