ورود
وضعیت : ناموجود
افزودن به سبد خرید
کتاب بار دیگر شهری که دوست میداشتم شامل سه داستان مجزا است: بارانِ رویای پاییز،پنج نامه از ساحل چمخاله به ستارهآباد،پایانِ بارانِ رویا در ابتدای داستان کوتاه اول، معشوقه راوی داستان، «هلیا» به مخاطب معرفی شده و با همین جملاتْ داستان تمام میشود:بخواب هلیا، دیر است. دودْ دیدگانت را آزار میدهد. دیگر نگاه هیچکس بُخارِ پنجرهات را پاک نخواهد کرد. دیگر هیچکس از خیابان خالیِ کنارِ خانه تو نخواهد گذشت. چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟ سگها رویای عابری را که از آن سوی باغهای نارنج میگذرد پاره میکنند. شب از من خالیست هلیا…