ورود
وضعیت : موجود
افزودن به سبد خرید
توضیحات کتاب آنی شرلی در ویندی پاپلرز اثری است از ال. ام. مونتگمری به ترجمه سارا قدیانی و چاپ انتشارات قدیانی. این کتاب جلد چهارم از مجموعه رمان هایی است ماجرای آنی شرلی، دختر شاداب و پرانرژی با موهایی قرمز و صورتی ککی مکی، را روایت می کند. او تا مدت ها در یتیم خانه بزرگ شد و پس از آن تحت سرپرستی یک خانواده درآمد، آنی روزگاری پرفراز و نشیب را پشت سرگذاشته اما همیشه چیزی در وجودش جاری است که آینده را برایش روشن می سازد، چیزی بزرگ هم چون امید. آنی اکنون در یک دبیرستان مشغول به کار است و معشوق او گیلبرت در حال گذران تحصیلات پزشکی، آن دو از هم دور هستند و کتاب پیش رو از مجموعه نامه هایی که آنی طی سه سال برای گیلبرت نگارش می کند و ماجراهایی که در این مدت پشت سر می گذارد تشکیل شده است. گزیده ای از کتاب آنی خیال پردازانه گفت: «چه جاده ی هیجان انگیزی است لوئیس! احساس می کنی ممکن است پشت هر پیچ و چرخشی، منظره ای زیبا و غافل گیر کننده کمین کرده باشد. همیشه عاشق پیچ های جاده ها بودم.» لوئیس بااینکه مثل همیشه با شنیدن صدای خانم شرلی احساس طراوت و شادابی می کرد، خیلی رسمی پرسید: «این جاده به کجا می رود؟» -لوئیس! اگر دقیقا پاسخ سوالت را می خواهی، باید بگویم این جاده جایی نمی رود و همین جا زیر پایمان ایستاده! ولی پاسخ من این نیست. شاید این جاده تا آخر دنیا می رود، یا به آخر دنیا ختم می شود… چه فرقی می کند؟… به هر حال گاهی اوقات بهتر است دنیا را به حال خود بگذاریم و همان طور که هست، قبولش کنیم. سایه های ابرها را ببین… ببین دره های سبز چه آرامشی دارند… و آن خانه ای که هر چهار گوشه اش یک درخت سیب هست. تصور کن در فصل بهار چه شکلی می شود. امروز یکی از آن روزهایی است که باید زندگی را فریاد زد. چقدر خوشحالم که اطراف این جاده پر از سرخس های معطر است… سرخس هایی که رویشان تارعنکبوت بسته. این تصویر مرا یاد دورانی می اندازد که تصور می کردم… یعنی واقعا اعتقاد داشتم که تارعنکبوت ها، رومیزی های پری هایند. آنها در سراشیبی کنار جاده چشمه ای پیدا کردند و روی سنگ خزه بسته ای نشستند. سپس با لیوانی که لوئیس از پوسته ی درخت ساخت، آب نوشیدند.